جدول جو
جدول جو

معنی شهوت کش - جستجوی لغت در جدول جو

شهوت کش
(اَ پَ)
که شهوت را فرونشاند و بر آن چیره شود:
مجنون که مبصّر جهان بود
شهوت کش و خویشتن رهان بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ بِ نِ کَ وَ دَ)
فرونشاندن شهوت، و چون آن را به آتش تشبیه می کنند از اینرو با ’کشتن’ ترکیب میشود:
گر امروز آتش شهوت بکشتی بیگمان رستی
وگرنه تف ّ این آتش تو را هیزم کند فردا.
سنایی
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ)
مفتری و بدگمان و بدگو و بدگمان شده. (ناظم الاطباء) ، کشنده و تحمل کننده بهتان. کسی که سخن بهتان را بر خود هموار سازد:
رفته ام از خود وتهمت کش آسودگیم
حیرت آیینه ام کاش طپیدن باشد.
میرزا بیدل (از آنندراج).
رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(نَخْ / نِخْ وَ کَ / کِ)
نخوت پیشه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ / مِ)
کناس. (فرهنگ فارسی معین ذیل کودکش). آنکه کار او کشیدن کوت باشد. آنکه به مزارع و باغها کوت یا کود حمل کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوت و کود و کوت کشیدن شود.
- امثال:
کش کش است چه زرکش چه کوت کش. نظیر: قباسفید قباسفید است. دوغ و دوشاب یکی است. (امثال وحکم ج 3 ص 1219)
لغت نامه دهخدا
(اِ وَ)
کشندۀ شوی. شوی کشنده. شوهرکش، کنایه از دنیا:
فژه گنده پیری است شوریده هش
بداندیش فرزند و هم شوی کش.
اسدی.
دانش بجوی اگرت نبرد از راه
این گنده پیر شوی کش رعنا.
ناصرخسرو.
این شوی کش سلیطه هر روزی
بنگر که چگونه روی بنگارد.
ناصرخسرو.
این زال شوی کش چو تو بس دیده ست
از وی بشوی دست زناشوئی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از هوا کش
تصویر هوا کش
پارسی است دمیگ دماغ برابر با بینی از این واژه ساخته شده
فرهنگ لغت هوشیار